۱۲ افسانه و باور غلط درباره روانشناسی مثبت

روانشناسی مثبت یک رشته نوظهور و با رشد سریع در علم روانشناسی است.

از لحاظ فنی، روانشناسی مثبت هنوز در دوران جوانی خود به سر می‌برد و به تازگی از مرز ۲۵ سالگی عبور کرده است.

این رشته را می‌توان به عنوان یک اصطلاح کلی در نظر گرفت که شامل موضوعات و مباحث گسترده‌ای است که در عملکرد بهینه و رفاه انسان نقش اساسی دارد.

اگرچه طرفداران اولیه روانشناسی مثبت مصمم بودند تا این رشته را به عنوان یک رشته علمی منحصر به فرد تثبیت کنند، اما گفته شده است که روانشناسی مثبت در طول سال‌ها ایده‌هایی را از رشته‌های مختلف از جمله فلسفه، جنبش انسان‌گرایی، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی سلامت و بسیاری دیگر گردآوری کرده است.

با توجه به افزایش نجومی محبوبیت روانشناسی مثبت در مدت زمان کوتاه آن، هم در داخل و هم خارج از محیط دانشگاهی، به طور طبیعی، افسانه هایی در مورد اهداف و برنامه های آن پدیدار شده است.

این مقاله به دنبال از بین بردن ۱۲ افسانه و باور غلط رایج در مورد روانشناسی مثبت است.

 

افسانه شماره ۱: روانشناسی مثبت فقط در مورد شاد بودن است

در اولین نسخه روانشناسی مثبت (مثبت نگری ۱.۰، حدود ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۱)، بدون شک تمرکزی بر نکات مثبت و چگونگی برانگیختن احساسات مثبت مانند شادی وجود داشت.

با این حال، در مواجهه با انتقادات شدید، روانشناسی مثبت تکامل یافت و شروع به شناخت و تاکید بر اهمیت “جنبه تاریک” زندگی مانند احساسات منفی، تجربیات چالش برانگیز و آسیب کرد.

این روانشناسی مثبت جدید و بهبود یافته (مثبت نگری ۲.۰) بر تعادل بین مثبت و منفی تمرکز داشت و محققان برجسته شروع به ترویج رویکردی ظریف‌تر برای مطالعه رفاه (سلامت روان) کردند [Wong, 2011; Ivtzan et al., 2015].

به تازگی (از سال ۲۰۲۱)، روانشناسی مثبت به سومین موج خود (مثبت نگری ۳.۰) رسیده است که دامنه تحقیق و عمل را حتی فراتر از فرد به روابط، گروه‌ها، جوامع، سازمان‌ها و جوامع گسترش داده است [Lomas et al., 2021].

پیچیدگی رفاه در این موج به طور کامل‌تر درک می‌شود، جایی که محققان اکنون پیشینه اجتماعی-فرهنگی افراد و سیستم و ساختارهایی را که در آن وجود دارند، در نظر می‌گیرند [Lomas et al., 2021].

افسانه شماره ۲: یک درمان نیست

روانشناسی مثبت یک درمان نیست، بلکه یک زمینه تحقیقات علمی است. با این حال، درمانگران می‌توانند از اصول متعدد روانشناسی مثبت برای بهبود شیوه‌های درمانی خود استفاده کنند.

در واقع، خود روانشناسی مثبت تحت تأثیر کار انسان‌گرایان و روانپزشکان و روان‌درمانگران برجسته‌ای مانند کارل راجرز و ویکتور فرانکل قرار گرفته است. بدین ترتیب، رابطه‌ای همزیستی بین روانشناسی مثبت و شیوه‌های درمانی وجود دارد، جایی که هر حوزه دیگری را تحت تأثیر قرار داده و همچنان به تأثیرگذاری بر آن ادامه می‌دهد.

به طور خاص، روان‌درمانی مثبت‌گرا (PPT) [PPT; Seligman et al., 2006] یک مداخله روانشناسی مثبت است که هدف آن ارتقاء نتایج مثبت برای هر دو گروه بالینی و غیربالینی است و در دهه گذشته محبوبیت قابل توجهی به دست آورده است.

روان‌درمانی مثبت‌گرا می‌تواند هر تعداد از موضوعات اصلی روانشناسی مثبت را در برنامه درمانی خود بگنجاند، برای مثال، نقاط قوت [Rashid, 2015]. شواهد مربوط به اثربخشی روان‌درمانی مثبت‌گرا به دلیل جوان بودن نسبی آن به عنوان یک شیوه درمانی و کمبود پایه‌ی شواهد برای حمایت از آن، متناقض است.

افسانه تا حدی غلط است!

افسانه شماره ۳: روانشناسی مثبت همان تفکر مثبت است

روانشناسی مثبت همان «تفکر مثبت» نیست. روانشناسی مثبت هم یک رشته علمی است که در آن تحقیقات انجام می شود و هم یک رشته کاربردی است که در آن متخصصان از مداخلات مبتنی بر شواهد برای کمک به گروه ها و افراد مختلف استفاده می کنند. تنها ارتباط بین روانشناسی مثبت و تفکر مثبت این است که اولی موضوع خوش بینی را به عنوان یک حوزه مورد علاقه علمی در بر می گیرد.

خوش بینی را می توان به عنوان داشتن باورهای مثبت نسبت به آینده خود در نظر گرفت [Scheier & Carver, 1993]. اگر انتظار داشته باشیم اتفاقات خوبی برای ما بیفتد، به احتمال زیاد بر رفتار ما تأثیر خواهد گذاشت.

برای مثال، افراد برای رسیدن به اهدافی که دستیابی به آنها را ممکن می دانند، پشتکار و تلاش خواهند کرد و از تلاش برای رسیدن به اهدافی که فکر می کنند غیرقابل دستیابی هستند، دست می کشند. به این معنا، مثبت فکر کردن می تواند تأثیر بسزایی بر رفاه ما داشته باشد.

اما این تنها مفهومی است که در روانشناسی مثبت مورد مطالعه قرار می گیرد و محدوده آن به موضوعات متعدد دیگری مانند (و نه محدود به) احساسات مثبت، روابط، جریان و درگیری، معنای زندگی، اهداف و انگیزه، امید و خوش بینی، نقاط قوت شخصیت و موارد بسیار دیگر گسترش می یابد.

افسانه شماره ۴: علمی نیست

این ادعا کاملا نادرست است.

ابتدا بیایید ببینیم چه چیزی یک علم را علمی می کند. علم در ذات خود شامل دو مؤلفه کلیدی است:

  • تحقیق نظام مند و روش مند در مورد یک موضوع یا مسئله
  • پروتکل های اجرایی دقیق

معمولا، الگوی طلایی برای تحقیقات دقیق در جامعه علمی، کارآزمایی کنترل‌شده تصادفی (RCT) است. به همین ترتیب، هر رشته علمی که بر کاربرد تمرکز دارد، مانند روانپزشکی، دارای یک کد اخلاقی یا چارچوب اخلاقی برای هدایت متخصصان خواهد بود.

حالا به روانشناسی مثبت برگردیم. روانشناسی مثبت علمی است زیرا محققان زیادی تحقیقات باکیفیت و دقیق (از جمله RCT) انجام می دهند که مورد بازنگری همکاران در مجلات علمی قرار می گیرد.

علاوه بر این، یک چارچوب اخلاقی برای متخصصان روانشناسی مثبت وجود دارد [Jarden et al., 2021]. بنابراین، روانشناسی مثبت معیارهای علمی بودن را دارا است.

افسانه شماره ۵: روانشناسی مثبت فقط خودیاری است

روانشناسی مثبت صرفاً خودیاری نیست. رد اصلی این ادعا این است که روانشناسی مثبت یک رشته علمی است، همانند هر رشته دیگری در حوزه گسترده‌تر روانشناسی.

از سوی دیگر، خودیاری اصلاً یک رشته علمی یا زمینه تحقیقاتی نیست و مطمئناً بر اساس تحقیق یا شواهد تجربی بنا نشده است، در حالی که روانشناسی مثبت بر این اساس استوار است.

با توجه به این که روانشناسی مثبت را می توان در مقاطع کارشناسی و تحصیلات تکمیلی (کارشناسی، کارشناسی ارشد و بالاتر) نیز مطالعه کرد، می توان با اطمینان گفت که این رشته از صنعت خودیاری بسیار فراتر است!

افسانه شماره ۶: روانشناسی مثبت رنج انسانی را نادیده می گیرد

دستور کار اولیه روانشناسی مثبت که توسط مارتین سلیگمن ارائه شد، بر لزوم برقراری مجدد تعادل در تحقیقات روانشناسی تاکید داشت.

در حالی که روانشناسانی مانند ویلیام جیمز (۱۹۰۲) به پتانسیل انسان علاقه مند بودند، روانشناسان پس از جنگ جهانی دوم مجبور شدند به سرعت تمرکز خود را به سمت افرادی که رنج می بردند و نیاز به درمان آسیب شناسانه داشتند، تغییر دهند [Seligman et al., 2004].

برای دهه ها، تأکید بر «آنچه در افراد اشتباه است» ادامه داشت تا اینکه روانشناسی مثبت در سال ۱۹۹۸ وارد صحنه شد و به دنبال تمرکز بر «آنچه در افراد درست است» بود.

در سال های بعد، محققان با جدیت روی ویژگی های خوب انسان ها و چگونگی ارتقای رفاه تمرکز کردند. با این حال، این محققان به دلیل عدم توجه کافی به جنبه های منفی زندگی مانند رنج مورد انتقاد قرار گرفتند.

در سال ۲۰۱۱، پل وونگ، روانشناس بالینی و وجودی، مقاله ای نوشت که روانشناسی مثبت را به دلیل عدم تعادل و تمرکز بر رنج انسانی مورد انتقاد قرار داد. از زمان انتشار این مقاله، محققان این تعادل را در روانشناسی مثبت اصلاح کرده اند و بر روش های متعددی که رنج و آسیب برای رفاه، ایجاد تاب آوری، معنا و رشد ضروری هستند، تمرکز کرده اند.

افسانه شماره ۷: درمان روانشناسی مثبت برای افراد با مشکلات ذهنی مناسب نیست

در وهله اول، روانشناسی مثبت به خودی خود یک درمان نیست، بلکه می تواند برای مطلع کردن شیوه های درمانگران، مانند روان درمانی مثبت [Seligman et al., 2006]، مورد استفاده قرار گیرد.

اینکه آیا روان درمانی مثبت برای جمعیت های بالینی مناسب است، پاسخ کمی پیچیده تر است. روانشناسی مثبت در محیط های کاربردی تأثیر مثبتی بر کاهش استرس و علائم افسردگی در جمعیت عمومی داشته است [Donaldson, 2011].

با این حال، مواردی وجود دارد که مداخلات روانشناسی مثبت بیشتر از اینکه مفید باشند، آسیب رسانده اند. به عنوان مثال، برخی از افرادی که ذهن آگاهی را تمرین می کنند ممکن است دچار پریشانی شوند [Baer et al., 2021].

وقتی صحبت از جمعیت های بالینی به طور خاص می شود، هنوز نتیجه گیری قطعی وجود ندارد. به طور کلی، تحقیقات محکمی در مورد روان درمانی مثبت وجود ندارد. شواهد موجود هم متناقض هستند. برخی شواهد نشان داده اند که مداخلات روانشناسی مثبت و روان درمانی مثبت با جمعیت های بالینی، از جمله افراد مبتلا به افسردگی و روان پریشی، به خوبی کار می کنند [Schrank et al., 2014].

از سوی دیگر، برخی شواهد وجود دارد که مداخلات روانشناسی مثبت و روان درمانی مثبت برای افراد مبتلا به بیماری روانی نسبت به درمان معمول، مؤثرتر نیستند [Geerling et al., 2020; Hoppen & Morina، ۲۰۲۱].

بنابراین، اجرای یک مداخله روانشناسی مثبت یا استفاده از روان درمانی مثبت نیازمند یک متخصص ماهر است که ارزیابی کند آیا این مداخله برای مخاطبان هدف خاص مناسب است یا خیر.

افسانه تا حدی غلط است!

افسانه شماره ۸: روانشناسی مثبت خودشیفته و خودخواه است

آیا خواستن یک زندگی خوب خودخواهانه است؟ آیا کمک به دیگران خودخواهانه است؟ آیا تلاش برای بهبود خودخواهی است؟

من استدلال می کنم که نه. روانشناسی مثبت به افراد فرصتی برای رشد به عنوان انسان می دهد و زمانی که ما نسخه های بهتری از خودمان باشیم، بهتر می توانیم به خانواده، دوستان، همکاران، جوامع و جوامعی که در آن زندگی می کنیم خدمت کنیم.

از این نظر، روانشناسی مثبت فراخوانی برای شکوفایی انسان است. این فراخوان فراتر از فرد گسترش می یابد تا دنیایی را تصور کنیم که در آن به طور جمعی در بهترین حالت خودمان عمل کنیم.

افسانه شماره ۹: از یک رویکرد یکسان برای همه استفاده می کند

غلط است. به طور فزاینده ای، محققان و متخصصان در حال اتخاذ رویکردهای شخصی برای کمک به افراد و گروه ها برای به حداکثر رساندن رفاه خود هستند.

این اغلب به شکل فعالیت ها و تمرین های سفارشی شده روانشناسی مثبت انجام می شود که تأثیر مثبتی بر جنبه ای از رفاه دارد.

به عنوان مثال، پاولسکی (۲۰۲۰) مدل عناصر مداخلات روانشناسی مثبت را ایجاد کرد که به تجزیه مداخلات به اجزای تشکیل دهنده آنها اجازه می دهد. سپس این اجزا را می توان برای ایجاد مداخلات بسیار متناسب برای هر فرد با هم ترکیب کرد.

افسانه شماره ۱۰: روانشناسی مثبت یک راه حل سریع برای مشکلات عمیق است

هدف نهایی روانشناسی مثبت کاربردی در نهایت کمک به افراد و گروه ها برای ایجاد تغییر پایدار و بلندمدت است.

روانشناسی مثبت به دنبال توانمندسازی افراد برای ایجاد تحول مثبت در دو جبهه است:

  • با ارائه دانش و ابزار لازم به آنها برای اینکه بدون کمک به مداخلات روانشناسی مثبت بپردازند
  • با ارائه دانش، ابزار و مهارت های روانشناسی مثبت به متخصصان باتجربه برای کمک به مراجعانشان

افرادی که تصمیم می گیرند شیوه های روانشناسی مثبت مانند ذهن آگاهی را در زندگی روزمره خود اجرا کنند، می دانند که در حال انجام یک بازی بلندمدت هستند.

تحقیقات نشان می دهد که کاربرد مداوم ذهن آگاهی می تواند در طول دوره های زمانی مداوم، فواید متعددی را به همراه داشته باشد [Garland et al., 2017].

علاوه بر این، افرادی که به درمان برای مقابله با آسیب نیاز دارند، ممکن است روان درمانی مثبت را یک مداخله مفید بیابند. با این حال، این هم یک راه حل سریع نیست؛ روان درمانی مثبت به طور معمول شامل ۱۲ تا ۱۴ جلسه‌ی هفتگی است که هر جلسه یک ساعت به طول می انجامد [Seligman et al., ۲۰۰۶].

به هر حال، روانشناسی مثبت می تواند به افراد در مقابله با آسیب و رنج کمک کند و راه حل های بلندمدتی برای این مشکلات ارائه دهد.

افسانه شماره ۱۱: جدید است و فقط یک مد است

روانشناسی مثبت در مقایسه با سایر رشته های علمی مانند روانشناسی اجتماعی که در اواخر قرن بیستم ظهور کرد، نسبتاً جدید است [Gergen & Gergen، ۲۰۱۲].

مارتین سلیگمن اولین بار در سخنرانی افتتاحیه ریاست جمهوری خود در کنوانسیون سالانه انجمن روانشناسی آمریکا در سال ۱۹۹۸ به روانشناسی مثبت به عنوان یک رشته علمی اشاره کرد.

با این حال، بسیاری از موضوعاتی که توسط محققان روانشناسی مثبت مورد مطالعه قرار گرفته اند، پیش از این وجود داشته اند. بنابراین، از این نظر، روانشناسی مثبت نه جدید است و نه یک مد زودگذر. در واقع، بحث در مورد ظرفیت انسان و «زندگی خوب» به نوشته های فیلسوف یونان باستان، ارسطو، برمی گردد.

افسانه شماره ۱۲: روانشناسی مثبت احساسات منفی را نادیده می گیرد

روانشناسی مثبت احساسات منفی را نادیده نمی گیرد. در واقع، محققان پیچیدگی تجربه انسانی را درک می کنند و می فهمند که بدون دادن فضایی برای احساسات و تجربیاتی که چالش برانگیز یا دردناک هستند، نمی توان رفاه را به طور کامل درک کرد [Lomas & Ivtzan، ۲۰۱۶].

به عنوان مثال، تجربه آسیب می تواند منجر به رشد شود و تجربه غم یا عصبانیت می تواند در شرایط مناسب مفید و ضروری باشد. بنابراین، روانشناسی مثبت هنگام فکر کردن به احساسات مثبت در مقابل احساسات منفی، زمینه سازی را ترویج می کند زیرا هر یک از این احساسات جایگاه و عملکرد خاص خود را دارند.

نکته کلیدی

گوش دادن به افسانه ها و شایعات به خصوص زمانی که موضوعی به کلمه کلیدی داغ در فرهنگ عامه تبدیل می شود، وسوسه انگیز است.

این موضوع در مورد حال خوب که در حال حاضر در صدر دستور کار بسیاری از افراد، سازمان ها و جوامع قرار دارد، تفاوتی ندارد.

در حالی که برخی از این افسانه ها در مورد روانشناسی مثبت ممکن است زمانی تا حدی حقیقت داشته باشند، اما روانشناسی مثبت یک زمینه تأمل برانگیز است، به طوری که همچنان با دریافت بازخوردهای انتقادی به رشد و تکامل خود ادامه می دهد.

در نهایت، این امر به دقت این رشته می افزاید و شهرت روانشناسی مثبت را به عنوان علمی که شایسته تحسین است، تقویت می کند.

امیدواریم از خوندن این مقاله لذت برده باشید.

فراموش نکنید که ما رو در شبکه های اجتماعی دنبال کنید و تمرین های اپلیکیشن دیلی پالس که بر اساس روانشناسی مثبت هستن رو انجام بدید.